با تصویب کاپیتالاسیون، سیدعبدالحسین طباطبایی (نماینده وقت مردم کازرون در مجلس شورای ملی) که نسبت فامیلی با آیت الله سید احمد پیشوا از شاگردان امام خمینی داشت، خبر این مصوبه را به آیت الله پیشوا داد.
این چپزدگی باعث شد که شعارهایی همچون انحلال ارتش (شعار مبارزین با استبداد)، تصویب بند ج (شعار مبارزه با فئودال) و ملی کردن صنایع (شعار مبارزه با بخش خصوصی) سر داده شد و بعد به بدنبال اجرایی کردن آن شدیم.
بدون کوچکترین تردیدی و به طور قطع، همه موفقیتهای ورزشکاران و علیالخصوص معدود قهرمانان تعداد محدودی از رشتههای ورزشی در عرصههای بینالمللی را میبایست صرفاً در تلاشهای فردی آنان و سرمایهگذاری خانوادههای صبور ...
وی در نمایشنامه پرستار شب، با شکفتنهای پیدرپی داستان، کششی شگفت را پدید میآورد و با خوانشی از گذشته، کنون و آینده از رخدادهای پیرامونی، کتاب زندگی انسان یکصد ساله را به نمایش میگذارد.
گرفتاریهای دیگری نیز دارند که تنها برای این نسل رخ میدهد و بسیار از کارگردانها و نویسندگان شاید از آنها درکی نداشتند؛ چراکه آنها از نسلی دیگر و با این نسل دگرگون هستند.
دستگاههای متولی امور شهر، دست رد به سینه هیچ توصیهای در تأمین زمین یا تغییر کاربری نمیزدند و از فضاهای سبز و فرهنگی به عنوان املاک بدون صاحب، بارها و بارها استفاده مینمودند و این مختصر بر جای مانده امروز در ...
دلدادگی و تعشق مذهبی به ساحت مقدس حضرت امامحسین(ع) و واقعهی عاشورا، از سویی و دلدادگی ملی و تعلق خاطر ذوقمندانه به حافظ و شعر او، از سوی دیگر، سبب شده است تا ذوق جامعه، به سمت ایجاد پیوند میان این دو مؤلّفه ...
اگرچه به نظر میرسد بسیاری از آنچه بر ما گذشت ماحصل تفسیر مجریان از قانون بود؛ ظرفیتها و استعدادهای همین قانون، دست گردانندگان امور برای فهم تسهیلگرایانه و ترجمان رحمانی از قوانین را نبسته است.
شایسته است تا آموزش و پرورش ضمن پیشبینی تمهیداتی مشوقانه و قدرشناسانه، زمینه را برای حضور حداکثری داوطلبان به مشارکت در این امر سراسر خیر، فراهم آورد؛ به نحوی که عموم مخاطبین خاص و عام مراکز آموزشی، به ویژه خیرین ...
شیخ عباس قمی با نگرشی پژوهشی، همه کتابهای گذشته درباره قیام عاشورا را بررسی میکند؛ هرچند بیشتر متن را به از تاریخ طبری یا کامل ابن اثیر میگیرد، از دیگر منابع نیز دور نشده و آنها را نیز در این کتاب بررسی میکند ...
دشمن ما را دور زد؛ هرچند نیروها رهایی یافتند... لوله تانک دشمن روی خاکریز بود و بچهها، زیر آن با سکوت جابجا میشدند؛ سربازان دشمن هم میترسیدند که از تانک بیرون بیایند.
با شنیدن این سخنان، نگاهی به خود انداختم و با آگاهی از تندرستیم، به سوی سنگر فرمانده گردان دویدم تا آمبولانس را پیدا کنم... نزدیک به ۸۰۰ متری امده بودم که احساس کردم دیگر پایم مرا یاری نمیکند... نگاهی به پاهایم ...